چرا؟

بسان جنگجویی زخم برداشته


تکیه زده بر قبضه ی شمشیرم


ایستاده ام


فوج سواران چشم سرخ


سوار بر اسبان آتشین دم


سور مرگ مرا در آهنین قلبهاشان


به بزم نشسته اند


پیچک سرخ درد


در غبار خاک آلوده ی تنم


بالا میرود


تنها


چشمان خسته ام 


تو را میجوید که شاید


مرهمی باشی 


در این بزم خونین نوادگان شیطان


اما


.....


نظرات 6 + ارسال نظر
آروشا دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت 03:48 http://arooshaa92.persianblog.ir

زیبا بود..

ممنون..

م..... یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 16:04 http://pechpechhayeman.blogsky.com

ممنون از نسخت
منم تا هر وقت بتونم سوال میپرسم
پس تا ۲۱ روز دیگه
راستی این بقیه داستانم بنویسی بد نیستا

م..... یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 15:33 http://pechpechhayeman.blogsky.com

خب خیلی خوب توضیح دادی که...
بلد شدم کاری نداره که باید همه راه های ورودی رو ببندیم دیگه
ولی فکر کنم باید یه جای ساکت باشم چون این شکلی بازم صداهای دور و برمو میشنوم
باشه تمرین میکنم هروقت صدا رو شنیدم بهت میگم بقیه رو بگی
مرسی ی ی ی ی ی ی
بعدش یه چیزی فقط این شکلی راه فکرم که بسته نمیشه
از کجا بفهمم چیزی که حس میکنم همون زمزمه هست یا صدای فکرم؟
بعدش هروقت بخوام میتونم از این روش استفاده کنم یا هروقت حس کردم یه چی داره بهم الهام میشه؟
راستی اگه حوصله جواب دادن به سوالامو نداری بی تعارف بگو من اهل تعارفو این حرفا نیستم برا من جذابه چون دارم یاد میگیرم ولی خوب شاید تو دوس نداشته باشی
به هر حال دوس ندارم وقتتو بگیرم

م..... یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:27 http://pechpechhayeman.blogsky.com

هیچی نیست!!!!!!!!
نه فارسی نه به زبونای دیگه
میشه لطفا بهم بگی باید چیکار کنم؟ لطفا الان بهش خیلی نیاز دارم

م..... یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:07 http://pechpechhayeman.blogsky.com

سلام
واقعا ممنون
باشه حتما سرچ میکنم بهت خبر میدم

mino یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 06:01

راستی خیلی عال بود هم عکس هم شعر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.