هوی عمو !...

دیدی بعضی وقتها دلت میخواد برای یکی یکمی کلاس بذاری ، واسه من امروز پیش اومد که دلم خواست 

 

برای مشتری ای که بنظرم میرسید آدم جالبی باشه یکم کلاس بذارم و بقول معروف دیسیپلین بازی دربیارم 

 

پس همینطور که نشسته بودیم ، صحبت کارهای مهندسی رو پیش کشیدم و شروع کردیم صحبت در مورد 

 

کارهایی که قبلا انجام داده ام و شرکتی که یه زمانی داشتم و پروژه ها و .... . بعد از چند دقیقه بهش تعارف زدم 

 

که آقای مهندس ! کافی یا چای؟ 

 

ایشون هم گفتن چای... 

 

سریع چای و کیک آماده کردم و گذاشتم روی میزی که جلوش بود...خیلی مرتب و منظم ، مثل بچه های خوب 

 

داشتیم چای و کیک امون رو میخوردیم و لبخندهای دیپلماتیک بهم تحویل میدادیم که ناگهان دیدم از روبرو ی  

 

دفتر سیاوش  داره میاد ...با همون سر و وضع روغن مالی شده ی همیشگیش و در حالیکه خرت خرت داشت 

 

کفشهاش رو روی زمین میکشید و دستهاش رو مثل لاتهای چاله میدون دورش تکون میداد ، زیر لب هم یه  

 

چیزایی میگفت که معلوم نبود چیه !!! اهمیتی ندادم . چون کارش با ما تمام شده بود و تسویه حساب هم  

 

کرده بود .قاعدتا کاری با من نداشت.تو همین فکرا بودم که یه دفعه سیاوش پیچید توی دفتر ! مهندس سرش 

 

رو از روی دسته چک اش بلند کرد که ببینه کی اومد داخل که چشمتون روز بد نبینه ، دهان مبارک سیاوش 

 

باز شد و انواع واقسام فحش های ناموسی و غیرناموسی عین سونامی دو سال پیش ژاپن ریخت بیرون: 

 

- این مادر (بییب ) که یه دونه شیر ماشین لباسشویی داد به ما رو باید بگیری و یه (ببیب) کلفت بکنی  

 

تو (بییب ) تا از تو (بییب ) خواهرش (بیییب ) بزنه بیرون که دفعه دیگه از این (بییب )خوریها نکنه و (ییب) 

 

نزنه تو کار ما ! میبینی آقا تو رو خدا شانس ما رو !  آخه یکی نیست بهش بگه مادر(بییب) تو که.... 

هرچی با دست و چشم و ابرو بهش اشاره میکردم که سیاوش خفه شو ! آروم ! این یارو اینجا نشسته 

 

، یواشتر ، اصلا عین خیالش نبود و همینطور تو عالم خودش داشت به یکی از کاسبهای همسایه که 

 

احتمالا یه شیر لباسشویی معیوب بهش داده بود فحش میداد ..یه نگاه به مهندس کردم که سرش 

 

رو از روی دسته چک اش بلند کرده بود و دهنش مثل غار علیصدر باز مونده بود و چشماش هم داشت 

 

از حدقه میزد بیرون ، بناگوشش هم سرخ شده بود ، چون احتمالا اینهمه فحش رو تو زندگی اش یه جا 

 

نشنیده بود ! 

 

دوباره به سیاوش نگاه کردم که داشت همینطور مسلسل وار فحش میداد !!! دیدم ایما و اشاره فایده ای 

 

نداره ، دستم رو بردم بالا و صدام رو انداختم تو گلوم که : 

 

- هوی عمو ! آرووووم ! چته اینقدر فحش میدی ؟ 

 

سیاوش با شنیدن این جملات از من (اونهم برای اولین بار ) یه جورایی هنگ کرد و آخرین فحش اش که 

 

از خانواده ی فحش های  ک دار بود ، تو دهنش گیر کرد و در حالیکه چشماش گرد شده بود ، زبونش  

 

داشت لاینقطع میگفت: 

 

کی.کی.کی ...... 

 

***** 

 

پی نوشت : اصولا هروقت میخوای کلاس بذاری ، یه چیزی پیش میاد که ...آره حسابی (بیب) میکنه 

 

به حالت... 

 

پی نوشت 2: بخاطر خراب شدن گوشی ام رفتم سراغ گوشی قدیمی ام که دیدم به به ! شماره ی ساغر 

 

رو اونجا دارم ...تا حالا تو عمرم اینقدر از خراب شدن گوشیم ذوق نکرده بودم.... 

 

پی نوشت 3: حالا کی جرات داره به ساغر اس ام اس بده ؟؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
شیرین بانو دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 17:34

و فکر کنم این سه چهار ماه قراره طولانی بشه

تمام شد رفت این قضیه، اون این اشتباه رو علیرغم تمام اصرار و خواهش ها و غلط کردنهای من نبخشید و باور نکرد...منهم بعد از حدود ده ماه کار کردن رو خودم ، از تو دلم پاکش کردم...سخت بود ولی شد...

شیرین بانو دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 00:33

مهراااااان مهرااااان مهرااااان
خیلی بده خیلی بده خیلی بده واااای
میگم مهران من که خیلی وقتا هنوزم احمقانه اس ام اس گوشیم و چک میکنم که شاید اونیکه میخوام اس داده باشه ها
نمیدونم اس دادی یا نه
اما اگه اون موقع ها میخوندمت حتما میگفتم اس بده

مرسی...اس دادم ولی جوابی نگرفتم و دلیلی هم برای خورد شدن بیشترم نمی دیدم: نه بهش خیانت کرده بودم و نه حتی ازش درخواستی داشتم...بخاطر یه سری مسائل ، قرار شد سه چهارماه بین ما فاصله باشه تا بعد....

فرنچ یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 21:52 http://sisi.blogfa.com/

نه کچل کچل که نه
مثه مال سوگند
:)

اوهوم....

فرنچ یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 21:51 http://sisi.blogfa.com/

سلام
یه نویسنده خوب
منظورم از مترجم چیز بود
اینا که تو هتلا و اینا کار میکنن
ولی خوب برای اینکه یه مترجم خوب بشی(ترجمه کتاب)
باید یه نویسنده خوب باشی
اگه نتونی ارایه ها و اصطلاحات و ... درست به کار ببری که نمیشه

به اونا قدیما میگفتن دیلماج....مثلا نجف دریابندری هم مترجمه...

بله درسته...

الـــی ... جمعه 13 تیر 1393 ساعت 20:08 http://goodlady.blogsky.com/

اس ام اس بزن

مثل یه مرد

پای آخر و عاقبتشم بایست لدفن

تا به اون یارو دوستت نگفتم فحش بارونت کنه ها

وقتی الی عصبانی میشود.......

تلاله چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 00:26

جرات نمیخواد
بده خب. کشتی ما رو ...
سلام یادم رفت بس ذوق زده شدم

سلام....خوبی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.