نژادستیزیسم....

دونه ی درشت عرقی رو که داره از ابروم میره تو چشمم رو با پشت دستم پاک میکنم ، خسته شدم ولی نتیجه ی کار رضایت بخشه ، طرحی که از سنگها درست کردم رو دوست دارم ، احساس میکنم تمام حسم رو روی این سنگها خالی کردم ، چند جفت چشم منتظر رو روی خودم و کار حس میکنم. اندازه ها رو با متر کمری ام چک میکنم ، تغییرات کوچکی میدم و از طرح فاصله میگیرم ، همه رو دعوت میکنم از عقب به طرحی که روی زمین چیده شده نگاه کنند ، این طرح قراره روی دیوار کار بشه پس بهتره که وقتی روی زمینه از عقب تر بهش نگاه بشه...تحسین ها ، نگاه های راضی ، تشکر ها و لبخندهای رضایت بخش ، خستگی ام رو کاهش میده. حالا باید با کسی که مسئول نصب سنگهای چرمی روی دیواره هماهنگ کنم که بیاد برای نصب طرح روی دیوار...موبایلم رو در میارم از جیبم ، در حال پیدا کردن شماره ی نصاب سنگها هستم که یه لیوان شربت قرمز خوشرنگ جلوم گرفته میشه ، سرم رو بلند میکنم ، خانم جوان و زیبای کارفرماست...تشکر میکنم ، در حال نوشیدن شربت هستم که ناگهان در باز میشه و یه پیرمرده چاق و کچل با چشمای پف آلود وارد میشه ، جواب سلام همه رو با حرکت خفیف سر میده و خش خش کنان مثل یه تمساح که خودش رو مالک تمام محیط میدونه میخزه و میاد جلو. با چشمایی که رنگشون شباهت عجیبی با رنگ چشمای همون تمساح رو دارن من رو که کنار دختر یا عروسش ایستاده ام برانداز میکنه.از این نگاه ها تو زندگیم زیاد دیدم و تقریبا قضیه به یه طرف تحتانی بدنم دایورت شده اس ولی از هراس خانم کارفرما کمی معذب میشم ، با دستپاچگی سریعا معرفی میکنه:

-آقای مهندس ... و پدرم هستن..

در جواب سرتکان دادنش بعنوان سلام ، سلام کوتاهی میکنم و شربتم رو مزه مزه میکنم.نگاهی به اطراف و دکوراسیونی که طراحی و اجرا کردم میندازه . منتظرم که ایراد بگیره تا بپرم روش و تیکه پاره اش کنم که در کمال تعجب چیز دیگه ای میگه:

-         سی تا دیگه اشون رو هم کشت...

تمام کارگرها ، نصاب ها و اکیپ های کاری سرشون رو بالا میگیرن ، چون تقریبا با صدای بلندی این جمله رو ادا کرد. چه کسی ، سی تا دیگه رو کشته؟ کی کشته ؟ چرا کشته؟

در مقابل نگاه استفهام آمیز بقیه ، با غرور میگه :

-         عربها رو میگم.اسرائیل سی تا دیگه اشون رو هم کشت. خوبشون کرد. این عربها رو باید کشت.

میگم:

-         آقای ... مابین این کشته ها که میگید زن و بچه هم هست که اونها هیچ تقصیری ندارن.

-         نه مهندس. همشون رو باید کشت. پیغمبر هم گفته که من از عرب هستم ولی عرب از من نیست.

نصاب کناف ها که عقاید دینی قوی ای داره ، تاب نمیاره و همینطورکه بالای داربسته میگه:

-         حاج آقا ! اینا شیعه هستن که دارن کشته میشن ها ...

-         مهم نیست. مهم اینه که عرب هستن.

هرچقدر فکر میکنم دلیل این نژاد پرستی یا به نوعی نژاد ستیزی رو نمی فهمم. ولی یه چیز رو فهمیدم :

مسلما تو دنیا امثال این آقا هستن که باعث میشه اسرائیل (یا صربها در زمان خودشون ، یا نازیها در طول جنگ دوم جهانی) دست به پاکسازی قومی و نژادی بزنن....

خستگی کار دوباره اومد تو تن و بدنم.....حتی شربت و نگاه مهربون و پر از حرفٍ ...!!؟؟!!...ولش کن ...فراموش کن ...همه چیز رو...

هجدهم......


دموکراتم وقتی
در کافه ی کوچکی

رو در روی هم نشسته باشیم


لیبرالم

حتی وقتی شک ندارم
داری برای به دام انداختنم
دانه می پاشی


سکولارم

وقتی از بودنت مطمئن نیستم


به چپ می زنم

اگر راستش را نگفته باشی


طالبانم

اگر از تمام دنیا
سهم من نباشی




متن قشنگی که در بالا نوشته شد توسط یکی از دوستان تازه ام در یاهو بدستم رسید و خواستار ترجمه یا بهتر بگم تفسیر این

نثر بظاهر سیاسی و در اعماق عاشقانه شد.....

در بخش اول که میگه دموکراتم وقتی ..... در حقیقت داره میگه هنگامیکه در شرایط برابر و عاشقانه تو یه فضای دنج باهم نشسته باشیم ، تمام حقوق ات رو محترم میشمارم و تلاشی برای سواستفاده ازت نمی کنم...

در بخش دوم که میگه لیبرالم حتی..... اعتراف شاعر به آرمان خواهی اش و (علاقه به عشق اش ) رو فریاد میزنه حتی زمانی که میدونه و مطمئنه که عشق اش داره برای دام پهن میکنه تا از این آرمان خواهی اش سو استفاده کنه...

 

در بخش سوم : سکولار میشم... منظورش اینه که اگر وجود عشق اش تو دنیا نباشه ، حتی منکر وجود خدا هم میشه.....

 

بخش چهارم : بیشتر بازی با کلمات است و بیانگر دروغ بودن وعده های حزب چپ ، یعنی اگر تو دروغ بگی ، منهم دروغگو میشم

 

در بخش آخر هم رسما اعلام میکند که اگر قرار باشد به عشق اش نرسد ، دنیا رو بهم خواهد ریخت ....

پی نوشت : امیدوارم فریبا جان راضی شده باشی....این برداشت شخصی من از این مطلب بود....شاد و پیروز باشید.

خاکسپاری....

دارم همون اتوبان آشنای همیشگی رو بالا پایین میکنم ، اینجا رو دوست دارم ، نه بخاطر اینکه چراغ قرمز نداره یا یه زمانی میرفتم دنبال ساغر و توش می تابیدیم ...از اون آدمهایی هم نیستم که عادت دارن تا یه جای خلوت دیدن ، فرمون رو بسپارن به خدا و برن تو لب و لوچه ی بغل دستیشون ...اینجا رو دوست دارم چون میتونم توش هرچقدر دلم خواست بالا و پایین اش کنم و کسی نپرسه هی عمو ! چیکار داری اینجا ؟...دوستش دارم چون میتونم صدای پخش ماشین رو تا جایی که دلم میخواد ببرم بالاو باهاش بخونم..داد بزنم ، گریه کنم ، ضجه بزنم و کسی هم چپ چپ نگاهم نکنه..گرچه که دیدن گریه بقیه تازگیها برای مردم عادی شده  ، مثل چهار پنج روز پیش که صندلی بغلیم تو بانک ، خانمه موقعی که داشت پول ها رو از تحویلدار میگرفت ، زار زار گریه میکرد ، کسی هم ازش نپرسید خانم چته ؟ چیزی شده ؟ ....احتمالا داشت ارثیه ی شوهر محرومش رو میگرفت .... اینجا رو دوست دارم چون وقتی میرسم به یه دیوار تو زندگیم ، میام اینجا و هی بالا و پایین میکنم ، یه آهنگ رو صد بار گوش میدم ، ضجه میزنم ، خالی میشم و برمیگردم تو شهر ...

دیروز هم همینطور بود ... دیگه رسیده بودم به دیوار ... دیوار ساغر... تنها بودم...سوار ماشین شدم و راه افتادم...تو راه فکر میکردم چرا سه نفری که تمام احساسم رو خرجشون کردم ، باید متولد مرداد باشن...خیلی جالب بود برام....ساغر و الی و همسر اولم (که از هم جدا شدیم)...... چه چیزی توی این ماه هست که من باید اینطور گرفتارش بشم...دو نفر آخر که لیاقتشون همون بلایی بود که سرشون اومد، همسر اولم رو که طلاق دادم ، هنوز که هنوزه گهگاهی تماس میگیره ولی جواب نمیدم ، الی هم آخرین باری که تماس گرفت ، طوری جوابش رو دادم که فکر کنم اون تیکه ای از مغزش که توش نوشته مهران رو با تیغ موکت بر ببره بندازه جلو سگها...ولی ساغر ! فرق میکرد ، همونی بود که میخواستم، خب ! من یه اشتباه بد کردم در موردش ، زود هم بهش پی پردم ، ولی ساغر مثل اینکه منتظر فرصت بود و تمامش کرد...ش . نجفی داره داد میزنه:

آتش شدن زیر حجم تن ات

با بوی تند پس گردن ات

یاد روزی افتادم که شهرک امیر حمزه ساغر رو پیاده اش کردم و طوری همدیگر رو بوسیدیم که به نفس نفس افتادیم ...

خب ! حالا خوردم به دیوار ساغر ! هرکاری که میتونستم کردم ، نشد ، جواب نداد ، حرفهایی که تو وایبر بهم زد اگر یه مرد بهم زده بود ، گردنش رو خورد میکردم ، ولی خب ! گذاشتم بگه...بذار بگه....دور نهم اتوبان هم تمام شد ...خیلی  دیگه گریه کردم ، شاید اگر خودم میخواستم بمیرم اینهمه گریه نمیکردم ،کافیه دیگه بچه جون....دور بزن برگرد خونه...یه دل زدم از انتها اتوبان و اون کوچه پس کوچه ها بندازم برم از تو کوچه اشون رد بشم ، برای آخرین بار یه نگاهی به اون درب آهنی بندازم ولی یاد اونوقتی افتادم که دو ساعت و نیم تمام پشت در بودم و هر چی گفتم در رو باز کن تا ببینمت ، حاضر نشد...منصرف شدم...یه پرشیا که توش یه دختر تنها بود با یه سیگار روشن با سرعت از کنارم رد شد ، از تو آینه اش نگاهم کرد و رفت ، شاید دلش سوخت که : آخی ! کی پسر به این خوبی رو قال گذاشته ! امان از ما دخترها !

دلم میخواست پام رو میذاشتم رو گاز میرسیدم  بهش و براش توضیح میدادم که نه ! ساغر من! اهل قال گذاشتن نیست...البته بهتر بود بهش میگفتم ساغر ! کلمه ی من ، ضمیر مالکیت احمقانه ایه که توی رابطه من و ساغر دیگه جایی نداره....بیخیالش شدم..چون احتمالا فکر میکرد که قاطی کردم ...

با سوز در سوگ تو  سوختن

در حکم یه نعره لب دوختن

باید برم خونه ، مثل یه ف*احش*ه خودم رو در اختیار کسی قرار بدم که حق قانونی اش رو میخواد، درست مثل بچه ای که پول تو جیبی هفتگی اش رو از پدرش طلب میکنه و انتظار نه رو به هیچ عنوان نداره ، بهرحال به اون چه مربوط که من دلم جای دیگه است...البته بازم باید تصحیح کنم : دلم جای دیگه بوده ... میگن خاک سرده ، آدم زود فراموش میکنه چی و کی رو خاک کرده ...مراسم تدفین آبرومند و  پر سر و صدایی بود ، نعره های شاهین جو خوبی به مجلس داد ، با تشکر از مداح حاج شاهین نون،

سنگینی چشم تو روی من

آثار چنگ تو روی بدن

چند بار شده این آهنگ رو گوش دادم؟ نمیدونم و مهم هم نیست...حالا باید دم در بایستم و از کلیه شرکت کنندگان در مراسم تدفین تشکر کنم :

خیلی محبت کردین آقای خاطره ی اولین اس ام اس ها که تشریف آوردین

مشرف فرمودین جناب خاطره ی اولین سیگاری که دم بیمارستان سعدی باهم کشیدیم

انشاالله تو شادیهاتون جبران کنیم ، دوست عزیز : خاطره ی تمام چایهایی که با نبات تو کافه سیمون خوردیم

نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم خانم خاطره ی اولین بوسه، زحمت کشیدین تشریف آوردین

زحمت کشیدید جناب خاطره ی اونروزی که بخاطر یه دستشویی ساده رفتن دو تا بلیط کلیسای وانک خریدیم و کلی هم دویدیم و خندیدیم..

نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم آقای خاطره ی اون روزی که آب ریخت روم و بعدشم محکم بغلم کرد...، شما هم زحمت کشیدید..

خسته شدم ، زیادن ها !!!!

مجلس ختم کاملی بود ، هیچکس غایب نبود....داغون شدم ولی بالاخره برگذارش کردم....همه به سلامت...منم دیگه باید..............هیچی ! ولش کن.......