زنده ای تو اصلا ؟؟؟!!!

دقیقا یکماهه که هیچ خبری از من تو این وبلاگ خراب شده نیست ! امروز که بعد از سه هفته غیبت (به دلیل بیماری و یه سری مشکلات حاد دیگه ) تونستم بیام اینجا ، قبل از اینکه وبم رو باز کنم ، پیش خودم فکر میکردم (با ساده لوحی هرچه تمامتر البته !!)  که وای چقدر کامنت  خواهم داشت که:کجایی ؟ نگران شدم ...زنده ای ؟ اتفاقی افتاده ؟ یه خبر از خودت بده و یا حتی به رسم وبلاگ های سابق  و خواننده های وبلاگ های سابق : این شماره ی منه ، یه اس بده از حال خودت منو باخبر کن یا این ایمیل منه ، منو بی خبر نذار و ....

باز کردن بخش نظرات وبلاگ ، تقریبا برابر بود با همون چالش سطل آب یخ برای من !!!  یه کامنت ساده که تغییر مسیر مسافرت رو از اصفهان به شیراز اعلام کرده بود یه بنده خدایی و یه کامنت مستقیم به نویسنده که در ارتباط با مراکز خرید و کافی شاپ های اصفهان آمار گرفته بود !!!

 

نمی گم انتظار داشتم که تمام کسایی که از اینجا گذر میکنن نگرانم شده باشن یا کامنت گذاشته باشن ولی حداقل از دو سه نفر که همیشه و در همه حال جویای احوالشون بودم انتظار کمی نگرانی ، دو سه تا کامنت یا تلاشی برای گرفتن خبر از سلامتی ام رو داشتم.آدمهایی که من اگر یک روز ازشون بیخبر میبودم ، حتما پیگیر میشدم که حالشون چطوره یا اگر مشکلی براشون پیش میومد ، حتما راهنمایی اشون میکردم و تا حصول نتیجه یا عادی شدن شرایط رهاشون نمی کردم.یعنی سرنوشت اشون برام مهم بود و مطمئن بودم اگر این آدمها ساکن اصفهان بودند ، حتما یه برنامه ی هفتگی برای دیدنشون میذاشتم ، تابشینیم و حرف بزنیم و درد دل کنیم و یه قهوه ای کیکی یا.... هم میخوردیم...

 

یه لحظه گفتم شاید دارم زود قضاوت میکنم و اون دو سه نفر خاص هم (بخصوص یه نفرشون ) شاید درگیر بوده و شاید مشکل حادی براش پیش اومده ، سریع رفتم سراغ وبلاگهاشون و ....یک نفرشون که مثل روال قبلی می نوشت و معلوم چیز خاص پیش نیومده براش ، چون اگر براش پیش اومده بود و نیاز به مشاوره داشت ، خیلی سریع هم کامنت میذاشت ، هم پیغام مستقیم به نویسنده و هم ایمیل و اگر جوابش رو هم دیر میدادم ، حتما زنگ میزد، پس این یکی زندگی اش همون روال معمول همیشگی رو  داشته، پس ک...ن لق مهران که معلوم نیست یکماهه کدوم قبرستونیه...

اون یکی وبلاگ رو باز میکنم ، تنها کسی که طی یه پیغام مستقیم به نویسنده از نبودنم سوال پرسیده ، خوشبختانه مورد خاصی براش پیش نیومده و تازه بخوای حساب هم کنی ، اون حالم رو پرسیده ، شاید هم بزودی بتونم حضوری ببینمش..در حد خوردن یه قهوه و کمی صحبت کردن ... داره میاد اصفهان...

نفر سوم رو که اینهمه نگرانش بودم وبلاگش رو کنترل میکنم ، یکمی فراز و نشیب داشته ولی الان کبکش داره خروس میخونه ، مهران رو میخواد چیکار ؟ مگر دیوانه اس که یکی بیاد هی بهش بگه : فلانی دارن ازت سو استفاده میکنن ها! مواظب خودت باش ! مهرانی که تا حالا ندیدمش به چه درد من میخوره ، شاید هم تا آخر عمرم دیگه نبینمش...دلت خوشه ها ! اینکه نقده رو بچسب! مهران که چند صد کیلومتر دورتره...حالا یکماهه که خبری ازش نیست که نیست...به درک !

 

پی نوشت : حالم داره بهم میخوره از این وبلاگ نویسی....

 

پی نوشت دوم : اینجا تعطیل میشه...با تمام داستانهای نیمه کاره وآدمهاش و ......