گفتی شب قدر است
پس امشب
آرزو کردم لمس دستهایت را
حس گرمای تن ات را
طعم گس لبهایت را
شاید پاییز امسال....
کاش میدانستی تنهایی من
چقدر عظیم است
و ای کاش
لمس عطر تن ات
در هرم قدرتم بود
نه اینقدر دور
نه اینقدر سرد....
من و تو خوب نیستیم
برای دوستی های خوب
برای با هم بودن های وفادارانه!
من و تو این همه سنت های قشنگ بلد نیستیم.
من و تو
تنها تنها
هر کدام رو به روی یک مانیتور
لب خوانی دکمه های کیبورد را
بهتر از شنیدن صدای هم
وقتی نفس هایمان از هوای یک کافه است
بلدیم...
ما "تقدس" را در "مجاز" بازآفریدیم.
نه؟