003: چیزی زدی ؟

وقتی پشت چراغ قرمز ، یه نگاه آشنا میبینی ، نه الزاما که صاحب نگاه آشنا باشه ، نه ! فقط جنس نگاه آشناست و بعدش چشمات رو برمیگردونی و خیره میشی به خط کشی سفید پهن عابر پیاده ، مثل مسخ شده ها ، بدنت شل میشه، نگاهت خمار میشه ، اونوقت با صدای بغل دستیت از جات میپری که :

-         چراغ سبز شد ها ! راه بیفت دیگه...

وقتی تو یه حالت خلسه ، بین خواب و بیداری ، حرکت میکنی و سنگینی نگاه بغل دستیت رو حس میکنی ، مطمئن میشی که همون جمله ی کذایی رو خواهی شنید که :

-         تو خوبی ؟

وقتی که سر تکون میدی و بازم بین ماشین ها آروم به حرکتت ادامه میدی ، میدونی که بغل دستی سمج ات نمیذاره از نشئه ی اون نگاه آشنا لذت ببری ، چون دو دقیقه بعد از زل زدن به چشمات و  صورت بی حالت میگه :

-         چیزی زدی ؟؟؟؟

***

وقتی داری کار میکنی و یه نرم افزار پخش گوشه ی صفحه ی نمایش ات داره واسه خودش وز وز میکنه و تو تقریبا گوش نمیدی به وز وز هاش ، تا از پلی لیست چند صدتایی ات یه دفعه میرسه به یه آهنگ خاص ، حالا نه اینکه اون آهنگ یه اثر خاص در حوزه ی موسیقی باشه ، یا مثلا تو از اون جنس آدمهای مالیخولیایی باشی که به خواننده ی جنس مخالفت عشق افلاطونی داشته باشی ، نه ! اون آهنگ وقتی خاص شده  که همراه با یه سری خاطرات مربوط به یه آدم خاص ، تو مغزت رژه میره ، اونوقته که سرعت تایپ ات یا کلا سرعت کارکردنت با کامپیوتر میاد پایین ، دوباره چشمات یه چیزی میگن و بقیه ی بدن ات یه چیزه دیگه، اونوقته که اون احمقی که احتمالا روبروت نشسته و بازم احتمالا از  وقتی آهنگ عوض شده و تو صدای پلیر ات رو بردی بالا ، رفته تو نخ کارهات، یکمی زل میزنه بهت و درست موقعی که دستهات بی حس میشن روی کیبورد ، همون جمله ی کذایی رو نشخوار میکنه :

-         خوبی تو ؟

حال حرف زدن نداری ، شایدم مغزت کند شده و در یک لحظه فقط میتونه یه جا باشه ، یا توی خاطراتت یا حواسش به کار باشه ، پس جویده جویده یه چیزی میگی شبیه :

-         اوهوم ...

یا

-         آره..خوبم

وقتی طرف بزور صدات رو میشنوه و دوباره زل میزنه به چشمات و می بینه که تقریبا به تخم ات هم در این لحظه حساب نمیشه ، با یه جمله ی کذایی دیگه حق شریف ات رو میذاره کف دستت :

-         امروز چیزی زدی ؟

***

حالا یکی هم این وسط پیدا نمیشه که بیاد به این خلایق بگه : گیرم هم چیزی زده باشه ، مگه از مال بابات برداشته ؟ مگه قرار بوده از تو بخره که حالا نخریده ، طلبکار شدی ؟ مگه تو هم چیزی میخوای ؟ اصلا مگه تا حالا دیدی این بابا چیزی بزنه ؟

تا کی میخوایم همه ی آدمهای دور و برمون رو با یه چوب برونیم ؟

چرا یاد نمیگیریم که آدمها یه چیزی دارن به اسم حریم خصوصی ، که شامل خصوصی ترین و داخلی ترین لایه های احساسی و مغزیشون میشه و اغلب هم علاقه ای ندارن کسی غیر از خودشون رو وارد این لایه ها کنن...به این آدمها باید گفت واقعا مطمئنی اگر وارد این لایه ها شدی از دیدن چیزایی که اونجاس شوکه نمیشی ؟ آیا مطمئنی با ورود به این لایه ها دیدت نسبت به اون فرد ، همون دید سابق میمونه ؟

منکه فکر نمیکنم....