یه شعر قدیمی...

بعضی وقتها یه دفعه یه شعر یا یه ترانه تو مغز آدم  جرقه میزنه، 


میبرتت به یه دوران از زندگیت...چند روزه  این


شعر قدیمی رو زمزمه میکنم:


من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من


من خودم بودم و یک حس غریب ، 


که به صد عشق و هوس می ارزید


آنچنان آلودست........(بگذریم)


که همه زندگیم می لرزد.....

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 27 تیر 1392 ساعت 01:35

باهات موافقم .این روزا من بیشتر صدای فروغ رو با خودم زمزمه میکنم: و این من،زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد

و امان از این زمزمه های روزانه....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.